
تکینگی و همبرآیندی وجودی: میدانِ انفجار.
تکینگی(Singularity) در آن قسمتی از تفکر قرار دارد که فارغ از ماهیت نظریاش، خواستارِ بازتعریفِ مجددِ «سوژه/سوژهمندی» «روابط و اجتماع» و «هویت و فرهنگ» است؛ آنهم در جهانی که در حال نابودی و زوال معنا است. تکینگی نزد گتاری مفهومی متافوریک از انسدادِ مفاهیم پیشفرضگرفتهشدهای است که از دل دغدغههایی در بستر زندگی اجتماعی، روانی و سیاسی و یا کلیشههای ایستا و ساختاری و هویتی بیرون میزند. از بینش گتاری، تکینگیها، هویتها و نُرمهای آماده نیستند، بلکه فرا-روندها و فرآیندهایی زنده و همواره درحال شدناند: تکینگی با فراروی از ساختارهای شبکهای و هویتهای سفتوسخت، نه بهمثابه یک ویژگی و یا یک مفهوم بالذات، بلکه بهمنزلهٔ موقعیتی وجودی و اگزیستانسیال میباشد و در پی بازتولیدِ خروج از الگوهای تثبیتشدهٔ معنا و هستیشناختی است. تکینگی در ساحت ساختارشکنانهاش، مقاومتیست علیه «همسانسازی»(standardization) و آفرینشِ شاکلهای از بودن که پیش از پیدایشِ خود، در فرهنگ و ساختار تثبیتی، قابل تصور و درک نبوده است. همسانسازی در بستر مفاهیم روانکاوی سنتی نیز وجود دارد و این میدان مبارزهایست بر علیه نُرمهای غیرقابلِ «شدن». مانند هویت در جامعه که فحوایی تعریفپذیر، چارچوببندیشده و محدود دارد و بهنوعی در تضاد با تکینگی که پویا و حرکت از دل موقعیت است، کاملاً تحمیلی میباشد. تکینگی، جای آنکه یک مفهومِ «صرفِ متعین باشد»، میدانی از گسست، امکان و انفجار است؛ جایی که همهی مفاهیم درحال زایش و پیدایشاند.
همبرآیندی وجودی (Existential Conjunction / Co-emergence) بهمثابه امریست که در میدانِ مقابلِ نظام سنتی و ایدهیِ چگونگیِ وجودِ سوژه در آن نظام است. یعنی سوژه در میدانِ همبرآیندی وجودی، صرفاً یک «من» ثابت و غیرخطی نیست؛ بلکه «من» در تعامل با دیگری، رابطهمندی با جهان، فضاهای اجتماعی، کیهانی و رسانهای تفهیم میشود. گتاری میگوید: سوژه نه در یکتاییِ سوبژکتیو و وحدت خویش، بلکه در همزیستی با دیگری برمیخیزد. درواقع سوژه، نمیتواند خودبسنده و مستقل باشد، بلکه میبایست همواره در پیوند با محیط، زبان، بدن و غیره قرار گیرد. نقدی که گتاری بر دکارت وارد میکند نیز از «کوگیتو» آغاز میشود. کوگیتو سوژه را نقطهی آغازین ادراک، معنا و شکلگیری سوژه میداند: «من میاندیشم پس هستم». امّا گتاری میگوید: «من هستم چون با دیگری برمیخیزم». درواقع، هیچ ''من''ی پیشاپیش خلق نشده و ایستا و ثابت نیست؛ بلکه مداوم درجریان هستیگیری و پیدایشهایی از دل «شدن» وجودیت میگیرد. درواقع، «همجهانی با دیگری» میتواند سوژه را در چندگانگیِ ریزوماتیکِ «شدنها» قرار دهد. سوژه، در پروسهیِ صیرورت، همواره «میشود». فلذا «همبرآیندی» ما را به درک بنیادین چندگانگی، عدم قطعیت و فرآیندمحوری در تعاریف ابژهها میرساند.
تکینگییافتگی و همبرآیندی وجودی درهمترازی و همزمانیِ خصلتآمیزی وجود دارند و میتوان روابطی مابین ایندو خلق نمود. مانند مفاهیم کارکردمحور هستیشناختی و استنتاج سیاسی-روانی از آنها. درحقیقت، تکینگی لحظهای از میدان انفجار، گسست، آفریدگیای تازه و خروج و نفیِ نُرم امکانِ مقاومت و خلاقیّت است. همبرآیندی وجودی نیز بهزعم خواستِ هرگونه آفرینش از دلِ شدن، آفریدگارِ هستییابندگیِ تعامل، رابطه، زیستجهانِ نفیِ سوژهٔ مستقل و خودمحور است. بهبیانی دیگر، تکینگی همان لحظهٔ پیدایشِ نو در بستر همبرآیندی وجودی است. این دو مفهوم در جهان معاصر که مملو از یکنواختسازیِ دائمی از انسانها از طریقِ شبکههای اجتماعی و آموزش و تبلیغات و دستاوردهای نئولیبرال هستند، جرقه میزنند. بینش و پرسپکتیو ذهنی گتاری، نوعی مقاومت و قیام فلسفی و اخلاقی است در دفاع از تفاوت دربرابر یکنواختشدگی نرمال. از پویاییهای روانی-اجتماعی علیه نُرمهای خشکِ تحمیلی.